چراغی که به خانه رواست .... / اسدالله حیرانی

ساخت وبلاگ

چراغی که به خانه رواست ....

اسدالله حیرانی

اکثریت قریب به اتفاق نسل کنونی بازنشستگان، همان جوانان تشنه بالندگی و عاشقان رشد و تعالی کشور در دهه اول انقلاب هستند که همواره سفره زندگیشان از لقمه گوارای حق، خالی بوده و هرگز دیده بر دیدن رخسار حقوق شهروندی خود نگشوده و حدیث عدالت را فقط در آکروباسی های کلامی استشمام کرده اند.

اسدالله حیرانی

شنیده بودیم <<چراغی که به خانه رواست، بودنش در مسجد بس نابجاست.>>

درقاموس ما ایرانیان، این مفهوم فرهنگی همواره روزآمد بوده و دایره شمولش به شعاع فرهنگ ملت، مساحت و محیط داشته است.

امان از دست پنهان و بازیگر مصلحت که گاه به طرفه العین حیلتی رندانه و به اعجاز فن آوری لاف و مداهنه، کلاهی از پشم سالوس سیاست بر سر حقیقت ستمدیده و بینوا می گذارد و با آلش هنجارها، راه خروج بر ترنم آواز حق می بندد تا خانه بی چراغ بماند و نورش در تاریکی جهل و ترس بخشکد و بمیرد.

فریاد از تصمیم ناصوابی که در لفافه پوشش نگارین واژه ها و در ظرف مفاهیمی که سر درآبشخور تعصبات ایدئولوژیکی دارد ، تسمه از گرده ها می کشد و فقری نازیبا را در لباس پرتلبیس <<فرق>> بر تن نحیف واقعیت می پوشاند و به هر ناروایی، تزویرنامه روایی اهدا می کند.

اکثریت قریب به اتفاق نسل کنونی بازنشستگان، همان جوانان تشنه بالندگی و عاشقان رشد و تعالی کشور در دهه اول انقلاب هستند که همواره سفره زندگیشان از لقمه گوارای حق، خالی بوده و هرگز دیده بر دیدن رخسار حقوق شهروندی خود نگشوده و حدیث عدالت را فقط در آکروباسی های کلامی استشمام کرده اند.

در تمام طول سه دهه اخیر که دیوار روح و روان این ستمدیدگان ستم پذیر درخشکسال عدالت، ترک های بسیار برداشته است، همواره مسندنشینان مصلحت بین ، سوار بر دیزه ی چموش سیاست، دیوار صوتی روح آزرده آنها را شکسته اند و با بمباران واژگانی از جنس حروف اضافه و کلماتی از قماش خدعه و وارونگی حقیقت ، آنها را خرابه نشین ویرانه های زیستاری لبریز از پلشتی تبعیض نموده اند تا هرلحظه مرگ را قطره قطره در گلوی عمر چندشناک خود احساس نمایند و وعده های پوشالی ارباب قدرت را در پستوهای تاریک عمرشان هیضه کنند.

بازنشستگان در گذر عمر گل آلودشان از جویبار تنگ زندگی، بارها و به دفعات با چشمانی لبریز از اشک خشکیده حسرت ، بهت زده دیده اند که خوان نعیم منافع ملی شان، سفره دار طفیلی هایی می شود که می آیند و می خورند و می برند و می روند تا دست میزبانان محروم از سفره، همچنان کوتاه باشد و به خرمای خشکیده و پس مانده این نخیل بلند هم نرسد.

یاد جالیزداری در ذهن زنده می شود که همسایگان از دستان بلند کرمش ، حظ وافر برمی گرفتند و کامشان از تناول نواله های حاتم بخشی پالیزبان کوردل، شیرین می شد اما فرزندانش حرمان و بی نصیبی را به تماشا می نشستند و سهمشان از خوشه های خرمن خویش، رنج جانکاه حسرت بود و گنج فقری که از برکت اندیشه های باژگونه پدر به ارث برده بودند.

مسئولان حقیقت ستیز که از کیسه خلیفه حاتم بخشی می کنند، باید در دادگاه ملت پاسخگو باشند که براساس کدام قانون نانوشته، این حق نابحق را که بوی تعفن آن، جان را به مسلخ انزجار و چندش می کشاند برای خود قائل شده اند که به قیمت عریانی بخش عظیمی از ملت، شولای عزت و دارندگی برتن مهمان های ناخوانده بپوشانند؟

هم دولت و هم نمایندگان مجلس که به جای وکالت ملت، بندگی قدرت را کمر زرین خدمت و چاکری بربسته اند، باید پاسخگو باشند که چگونه هنگام ادای کمترین مقدار از حق فروکوفته و لگدمال شده بازنشستگان، سبدهای بودجه کذایی شان، مصداق نگارین پدرخواندگانی می شوند که عنکبوت بر جیب هایشان، تار تنیده باشد اما به وقت اقتضای مصلحت ، همچون پدری فداکار، گره از بدره زر و سیم می گشایند و در تفقد از بیگانکان، گوی سبقت از حاتم طایی هم می ربایند؟

هم دولت تدبیرشعار و هم مجلس مصلحت تبار که مانند اسلافشان حق بازنشستگان را در روز روشن در کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک قدرت طلبی خود، جوانمرگ نموده و در دخمه منافع شخصی و جناحی، زنده به گور کرده اند، باید پاسخگو باشند که در کدام ماده از قانون اساسی که برای نشستن هر واژه از مفاهیم آن بر صفحه خون رنگ تاریخ ملت، قطراتی بسیار از خون انسان های آزاده و شرافتمند بر کلک اندیشه جاری شده است ، این حق ویژه به حضرتشان اعطا شده که منافع و منابع ملی را دست افشان و دستلاف تشخیص های رویاپردازانه و تصمیم های خلق الساعه خود کرده، با تاریک کردن کلبه احزان بخش بزرگی از جامعه، روشنی بخش زندگی دیگران شوند؟

نمایندگان مجلس که با نهادن پای تعدی بر دوش صداقت مردم، سر از کوشک سیادت درآورده اند تا حافظ منافع و حقوق ملت در برابر حاکمیت باشند، بفرمایند که اکنون در کدام تیم مشغول گل زدن هستند و عروسی را به کدام کوچه کشانده اند و عزا را به کجا؟

گناه فرهنگیان بازنشسته و خانواده های حسرت کشیده آنها چیست که دستان ناراست تقدیر بی مقدار و شوم، نام شما را بر لوح سرنوشت اجتماعی آنها رقم زده است تا شما سوار بر مرکب توسن سیاست و با تازیانه چندکاره مصلحت، دست تطاول بر حقوق شهروندی آنها بگشایید و برخورداری از حداقل های زندگی را برای آنها به سراب و رویا بدل کنید؟

چرا باید آنها در خزان نگاه عدالت محور شما به حساب نیایند و در لحظه لحظه عمر خود، مجبور شوند زانوی غم دربغل بگیرند تا بر ویرانه حقوق ضایع شده آنها، برج شادی دیگران سر بر ثریا بکشد، و شما برای این فتح الفتوح تان، گردن افتخار برافرازید؟

دولتمردان و مجلس نشینان!

خشت خشت دیوارهای مرصع کاخ فرمانروایی و وجب به وجب سنگ های مرمرین قصر صدارت یکایک شما شعارزدگان عرصه سیاست با تمام سکوت سیاه و سردشان، فریاد می زنند، و سبابه شهادت بر صفحه دادخواهی بازنشستگان می گذارند که در دوسه ساله اخیر، این ستمدیدگان نجیب تاریخ معاصر کشور، بارها و بارها از صدر تا ذیل تان را با منشی فرهنگی و از سر صدق و اخلاص به گفتگو نشستند تا شاید غبار تغافل از چهره جان بشویید و سر خویش را از زیر برف تجاهل به درآورید و ببینید مرگ تدریجی و سیاهی را که برای آنها رقم زده اید و بشنوید غمنامه دردآلودی را که درکنار گهواره غفلت آنها ، نامادرانه سرداده اید.

بیش از این بر آنها ستم روامدارید و با زبان فریب با این قشر فرهیخته سخن نگویید که چرخ گردون بازیهای بسیار دارد. بیش ازاین با سیراب کردن کام عطشناک قدرت طلبی خود، شرنگ ستم و تبعیض را در گلوی زندگی آنها نریزید که عاقبت به ضربت سرفه ای سخت، به روی شما پاشیده خواهدشد. بیش از این، حقوق آنها را هیمه آتشدان خانه قدرت خود نکنید که این آتش سوزنده است. بیش ازاین نان آنها را در سفره نگاه مصلحتی خود نگذارید که این لقمه بسیارگلوگیر است.

چوبیدادگرشدشبان بارمهبه اوبازگردد بدی هاهمه

اندیشه وهنر معلم...
ما را در سایت اندیشه وهنر معلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9rahemoalemd بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1396 ساعت: 5:18